نتيجه رسيده اند که نجات ايران از اين گرداب هولناک مذهبي امکان پذير نخواهد بود، مگر در سايه همبستگي همه نيروهاي ملي بدون مطرح کردن نوع نظام حکومتي آينده. حال با توجه به استقبال اکثر گروه ها و احزاب سياسي که آمادگي خود را مستقيم و يا غيرمستقيم در جهت ايجاد همبستگي اعلام داشته اند، جبهه ملي نبايد اين فرصت تاريخي را از دست بدهد و بايد هر چه زودتر همه نيروهاي ملي را براي تحقق آرمانهاي ملي متشکل نموده و پرچمدار اين حرکت ملي باشد. جبهه ملي بايد با احساس مسئوليت تمام کوشش نمايد تا در زمينه ايجاد يک حکومت مردم سالار و اجراي مصوبات حقوق بشر سازمان ملل که در تاريخ 1948 ميلادي به تصويب رسيده کـه در سرلوحه آن آزادي ملت هاست در ايران تحقق پذيرد. با توجه به مطالبي که عنوان شد بايد اعضاء جبهه ملي، چه در داخل ايران و چه خارج از کشور، بطور جدي سعي در حفظ ماهيت و اصالت جبهه ملي نموده و از تبديل آن به يک حزب جلوگيري کرده و از عنوان نمودن مطالب و اتخاذ راه و روشي که باعث انزوا و محدود کردن فعاليت هاي سياسي و جلوگيري از همبستگي با ساير گروه هاي ملي، اعم از جمهوري و يا مشروطه خواه شود، خودداري نمايند. همه ما بايد بخاطر نجات ملت ايران و بدست آوردن آزادي از خودخواهي ها و جاه طلبي هائي که مي تواند جبهه ملي را به بيراهه و تسلط نظام جمهوري اسلامي را تداوم بخشد، دوري نمائيم. ? انديشه هاي مصدق کدامند؟ بقيه از 1 است که در شرايط کنوني راههاي سياسي و بدور از خشونت، بهترين راه تحقق آرمانهاي ملي و تاريخي است و اين سردمداران نظام کنوني هستند که مي توانند با پافشاري در مخالفت با خواست هاي عادلانه مردم و اتخاذ شيوه هاي نادرست و سرکوبگرانه مسير مبارزاتي را به سوي حرکت هاي قهرآميز سوق دهند. اصولي بودن مصدق نشان دهنده وفاداري او به اصول اعتقادي و آرماني او بود، چيزي که آزاديخواهان و بويزه برخي از پيروان انديشه هاي او در انقلاب اسلامي باندازه کافي به آن توجه نداشتند. مصدق با اعتقاد به اينکه مبارزات نهضت مشروطيت تنها براي کوتاه کردن استبداد پادشاهان خودکامه نبود، بلکه در جهت کوتاه کردن دخالت دکان داران دين در امور اجتماعي، قضائي و سياسي کشور هم بود، در دوران زمامداري خود هيچگاه امکان نداد آيت الله کاشاني - نماد آنروز روحانيت - در امور مملکت دخالتهاي ناروا بنمايد. مصدق معتقد به آزادي و حاکميت قانون بود و براي تحقق آن حضور نيروي مردم را در صحنه سياسي کشور ضروري مي دانست و آگاه بود بدون پاگيري احزاب، سازمانهاي سياسي و اتحاديه هاي کارگري و صنفي امر آزادي در کشور اگر هم تحقق پذيرد پايدار و ماندگار نخواهد بود، از اين رو شرط عضويت در شوراي مرکزي جبهه ملي را موکول به نمايندگي سازمانها کرد. در پاسخ اين پرسش که چرا مصدق خود اقدام به تأسيس يک سازمان سياسي - به مفهوم حزبي آن - نکرد؟ باور من اين است که مصدق از جايگاه ملي خود در ميان توده هاي مردم آگاه بود و اعتقاد داشت که وابستگي به يک جزب مي تواند اين پايگاه را آسيب پذير سازد و کارآئي او را بعنوان يک رهبر ملي کاهش دهد که بي شک به سود مبارزات ملي نبود. مصدق اعتقاد داشت روزنامه ها و اصولاً رسانه هاي گروهي بايد آزاد و مستقل از دولت باشند از اين رو مراتب را طي نامه اي که به شهرباني کل کشور نوشت اعلام داشت که چنانچه نشريه اي او را مورد حمله قرار داد مورد تعقيب قرار ندهند، ضمن آنکه اين حق را براي همه شخصيت هاي مملکتي قائل بود که چنانچه به ناروا مورد توهين و تهمت قرارگيـرند نسبت بـه احقـاق حق خود اقـدام کنند. ملي شدن صنعت نفت از ديد مصدق و ياران او باعث مي شد نه تنها درآمد حاصل از اين ثروت طبيعي در خدمت پيشرفت و ترقي مملکت قرار گيرد بلکه مهم تر از آن باعث قطع نفوذ بيگانه و تأمين استقلال کشور مي شد. مصـدق معتقد بود کـه ايـران بـدون استقلال کـامل سياسي و بقيه در ص 4

يا جبهه ملي يک حزب است؟ بقيه از ص 2

آ « دکتر محمد مصدق دشمن قسم خورده انگليس ها مي باشد». البته بايد گفت دکتر محمد مصدق هيچوقت با ملت انگليس دشمني نداشت بلکه طرف او دولتهاي انگليس بودند، که منافع ملي ما را تاراج نموده و در امور کشور ايران دخالت مي کردند. 2- آيا ماهيت امثال خميني براي آنان روشن نبود؟ اين عدم توجه و دنباله روي از حرکت اسلامي متأسفانه باعث پديد آمدن شرايطي شد که خشک و تر باهم سوختند. 3- نقش کمپاني هاي نفتي و نياز آنان به ايجاد جنگ در منطقه خاورميانه از جمله نکاتي بودند، که با بررسي آن مي شد دريافت، که شاه بايد سقوط کند. 4- با توجه به طرح کمربند سبز و اقدام به ايجاد و فراهم ساختن نيروهاي مقاومت از طريق مجاهدين اسلامي در مقابل تجاوز احتمالي روسيه شوروي به کشورهاي هم مرز خود، قابل تصور بود. با تمام اينکه حکومت ايده آل من يک حکومت جمهوري مردم سالار دمکراسي مي باشد و هر چند که خيلي ها بعلل مختلف از رژيم پهلوي و محمدرضا شاه دلخوشي نداشته و به طرز حکومت کردنش ايراد وارد بود، بايد گفت که دخالت پادشاه که مبرا از مسئوليت در امور مملکت است ربطي به اساس يک حکومت پادشاهي ندارد. اگر ما به صدام حسين ها و يا ديگر ديکتاتورها، که بنام رئيس جمهور حکومت مي کنند، انتقاد داريم ارتباط به اساس يک حکومت جمهوري مردم سالار نمي تواند داشته باشد. سلطان، سلطنت، رئيس جمهور، جمهوريت همه واژه هاي عربي هستند که ما به کار مي گيريم. تمام کشورهاي عربي اين واژه ها را براي رهبران و حاکمان خود بکار مي برند، در کشورهاي غربي و انگليسي زبان از واژه پرزيدنت استفاده مي کنند که رئيس مي باشد. پادشاه واژه اي کاملاً پارسي است که معناي آن « نگهبان شهر» مي باشد. با توجه به اين نکات پس نبايد اعمال و طرز کار بعضي از اين سران قوم براي ما ملاک قرار گرفته و در انتخاب نوع نظام آينده نقشي داشته باشد. خوشبختانه فضاي سياسي موجود راه همبستگي را هموار ساخته.امروز اگر به گفته ها و مقالاتي که تئوريسين هاي چپ عنوان و منتشر مي کنند خوب توجه شود بوضوح مي بينيم که گوياي ملي بودن و وطن پرستي آنان مي باشد، حال مي خواهند به هر نوع نظامي اعتقاد داشته باشد. وقتي به سخنان شاهزاده رضا پهلوي توجه کنيم باز مي بينيم که از حکومت مردم سالاري و دمکراسي پشتيباني مي نمايد. بنابراين از چپ ملي گرفته تا راست ملي به اين